الزامات
- مخاطب این نوع کوچینگ و مربیگری، مدیران اجرایی در ردههای ارشد (و گاهی میانی) سازمانها هستند.
- کوچها با استفاده از اصول و ابزارهای کوچینگ میکوشند به بهبود عملکرد این افراد در محیط کار کمک کنند.
- ریچارد کیلبرگ که میتوان او را از جملهی معروفترین دانشگاهیان در حوزهی کوچینگ مدیران ارشد دانست توضیح میدهد که این نوع کوچینگ برای کسانی مفید و مناسب است است که:
ویژگی ها
- با وجودی که اصطلاح بیزینس کوچینگ در سالهای اخیر بسیار رواج پیدا کرده، هنوز دربارهی تعریف آن اتفاقنظر وجود ندارد.
- برخی میگویند بیزینس کوچینگ دقیقاً معادل کوچینگ مدیران اجرایی است و این دو اصطلاح تفاوتی با هم ندارند.
اهداف
- مخاطب کوچینگ رهبران هم مدیران ارشد سازمانی هستند.
- بنابراین تفاوت Leadership Coaching و Executive Coaching بیشتر در «هدف کوچینگ» است و نه «مخاطب کوچ.»
- در کوچینگ رهبران هدف کوچ این است که به مُراجع خود کمک کند توانایی خود را در ارتباط با دیگران و تعامل با آنان و تأثیرگذاری بر روی آنها افزایش دهد.
کوچینگ (Coaching) که میتوان آن را به مربیگری ترجمه کرد، از جمله اصطلاحات پرتکرار این روزهاست. افراد بسیاری را میبینیم که خود را به عنوان کوچ کسب و کار (بیزینس کوچ) یا کوچ فردی و یا کوچ مدیران اجرایی معرفی میکنند. همچنین افراد بسیاری را خصوصاً در میان مدیران میبینیم که مدعی هستند کوچ شخصی دارند و افرادی آنها را کوچ میکنند (فعلاً کاری به این نداریم که کوچ شخصی چیست و اساساً چنین اصطلاحی معنا دارد یا نه).
تقاضا برای خدمات کوچینگ هم به شکل محسوسی افزایش پیدا کرده است.
در بسیاری از کتابها و مقالات کوچینگ میگویند کلمهی Coaching با مفهومی نزدیک به معنای امروزی آن، نخستین بار در سال ۱۹۳۷ به کار رفته است.
به نظر میرسد میتوانیم کتاب مربیگری برای عملکرد بهتر (Coaching for Performance) نوشتهی جان ویتمور (John Whitmore) را به عنوان یکی از متون مرجع برای تعریف کوچینگ در نظر بگیریم.
کوچینگ و مربیگری هم مثل هر رشتهی دیگری، به مرور با حرفهای شدن و گسترش قلمرو فعالیتهایش، به زیرمجموعههای تخصصیتر (اصطلاحاً Sub-specialties) تقسیم شده است و انواع گرایشهای کوچینگ به وجود آمدهاند.
دیدگاهتان را بنویسید